همان
طور که دراز کشیده بود، سوخته و مچاله شده، پیدایش کردیم. داخل چاله ی
سیاه شده را نگاه کردم. دیدم یک چیزی، شبیه به آدمی سوخته آن جاست...
طلبه
شهید حامد سروی در سال 1345 در روستای سروکلای شهرستان جویبار به دنیا
آمد. این شهید بزرگوار در طول دوران دفاع مقدس به عنوان رزمنده در گردان
امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا مشغول به جهاد بود و سرانجام در روز
30 مهرماه 1365 بر اثر بمباران هوایی دشمن به عقبه ی لشکر 25 «پادگان هفت
تپه»، پیکر پاکش همچون شمع سوزان عشق، در راه امام اش، خالصانه و ذره ذره
سوخت و ملکوت اعلی پر کشید.
.
.
بارها میدیدم که عجز و نالههای حامد، پس از نماز شب ترک نمیشود و بسیار گریه میکند.
یک
بار به او گفتم که چه چیزی از خدا میخواهی که اینگونه بیتابی میکنی؟
گفت: «من از خدا میخواهم که آتش قیامت را در همین دنیا نصیب من کند.»
من
طاقت عذاب آخرت را ندارم. چند روز بعد هواپیماهای بعثی، هفت تپه را
بمباران کردند. یکی از بمب ها در کنار او بر زمین خورد. حلب بنزین کنار
حامد آتش گرفت و پیکر نازنینش ساعت ها در آتش آن انفجار سوخت و من مبهوت
استجابت دعای آن شب حامد، فقط پیکر سوخته اش را مینگریستم.